پرهام در کنفرانس اموزش فیزیک- سنندج1
به نام خدا پرهام و دوست سنندجی اش داریوش در حال مباحثات علمی و البته ترکاندن وسایل موزه ی علم و فناوری! داریوش آدم جالبی بود. مادربزگش برای نظافت ساختمان های دانشگاه می اومد. داریوش خونگرم و صمیمی بود. خیلی زود با امیر و پرهام و من دوست شد. یه روز بعد از ناهار دیدیمش که از بالای ساختمونی با مادربزرگش برای ما دست تکان می دادند. گفت: پرهام بیاد بازی. گفتم: ما می ریم کمی بخوابیم بعد میام بریم جلسه. گفت: خب باشه. عصر اومدیم پایین. دیدیم بچه نشسته پای ساختمون منتظر ما!...گفتم: می خواهیم بریم کارگاه آموزشی. میایی؟..گفت: اره. گفتم: مادربزرگت نگران نشن. گفت: نه گفتم با پرهامم!...رفتیم ساختمان کنفرانس ها و کارگاه ها. دلم نیومد دوتا بچه ر...
نویسنده :
مامان پرهام
9:44